ملیت : فلسطین   -  قرن : 20

نام پدر:علی
تولد:1986
شهادت:25/05/2013 میلادی
مصادف با 15 رجب 1434 قمری
27 سال پیش در روستای عبا در خانواده ترحینی کودکی زیبا به دنیا آمد که به یاد علمدار سید الشهداء(ع) او را عباس نامیدند
عباس زیبا ،مومن و مهربانی که در این روستا در بین دوستان و خانواده خود رشد کرد.
دوستانی که بعدها همسنگر او در میدانهای رزم شدند.
در بین کشافه المهدی(عج) و مسجد محل عباس رشد کرد و جوانی نیرومند و  با اراده ای شد که هر لحظه حاضر بود با دشمن صهیونیستی مبارزه کند.
شروع دوران جهادی اش مصادف شد با جنگ 33 روزه لبنان
جنگی که صهیونیست ها از سیلی حزب الله هنوز گیج و مبهوت اند
عباس در دوره های مهم نظامی شرکت کرد و به واحد مهندسی مقاومت اسلامی منتقل شد و پس از مدتی مربی آموزشی واحد مهندسی حزب الله شد.
در جنگ 33 روزه در حالی که 20 سال بیشتر نداشت به همراه رزمندگان در یکی از پست های مراقبت به رصد تحرکات صهیونیست ها پرداخت
بعد از پایان ماموریت به دستور فرماندهی مقاومت به منطقه ای دیگر منتقل،و رزمنده ای دیگر جایگزین او شد
صبح روز بعد عباس خبر شهادت رزمنده ی جایگزین را می شنود و از عدم توفیق شهادت سخت غمگین می شود اما نمی دانست که شهادت 7 سال دیگر منتظر اوست.
تا این که 7 سال بعد رزمندگان با صلابت حزب الله با ورود به شهر القصیر در نزدیکی مرز لبنان و واقع در خاک سوریه برای پاکسازی این شهر استراتژیک وارد عمل شدند.
فرماندهی مقاومت قصد اعزام عباس به حرم حضرت زینب(س) را داشت که در این بین مشیت الهی بر این بود که خطایی رخ داده و عباس به جای حرم حضرت زینب(س) به شهر القصیر ارسال می شود
بعد از اینکه عباس دوشادوش برادران خود در القصیر با تروریست های مسلح مشغول نبرد می شود، فرماندهی مقاومت متوجه خطا شده و به عباس خبر می دهد که باید به حرم حضرت زینب(س) منتقل شود
عباس با رد درخواست فرماندهی اصرار دارد که در القصیر بماند چرا که جنگی سختی در جریان است و او نمی خواهد برادران خود را این سختی پیش رو تنها بگذارد.
و اینچنین عباس ترحینی در القصیر ماندگار شد.

روز 25 ماه می مصادف با 15 رجب سالروز وفات قهرمان کربلا،پیام آور خون سید الشهداء(ع) حضرت زینب(س) اشک های عزای حضرت زینب(س) با لبخند پیروزی همراه بود.
آن روز که سید مقاومت در جشن آزادسازی جنوب لبنان سخنرانی می کرد،عباس و برادران رزمنده اش در القصیر مشغول پاکسازی تروریست ها بودند،آنها را ترسانده و از پایگاه هایشان بیرون می کردند
تا اینکه سخنرانی سید تمام شد.
نیم ساعت بعد از پایان سخنرانی سید عباس به چیزی که سالها آرزویش را داشت رسید
یکی از همرزمان عباس(واحد ضد زرهی) او را صدا می زند:عباس دوست داری شهید شوی؟بیا و این موشک را شلیک کن
عباس پشت دستگاه شلیک می نشیند و با نگاه به محل مورد نظر،آن را به آتش می کشد و همه تروریست ها به هلاکت می رسند
سپس از جای خود برخاست و به پاکسازی اتاق به اتاق مشغول شد و لحظاتی بعد در حال دفاع از مقاومت اسلامی شربت شهادت نوشید و آسمانی شد.